شنبه 17 تیر 1396 05:48 ب.ظ
نظرات ()
دقیقا 12 روز پیش یکی از دوستان بلاگر پستی گذاشت که باز منو یاد یه موضوع مسخره انداخت که خیلی وقت بود میخواستم راجع بهش بنویسم.
قضیه از این قراره که من دو تا ایمیل دارم(ایمیل آکادمیکمم هست که همچین کارایی نداره. اگه کسی خواست ذیل همین پست اعلام کنه به بالاترین پیشنهاد میدم بره :دی). یکی یاهو (که خیلی هم رُنده. اما دیگه خیلی وقته ازش استفاده نمیکنم!) و یکی هم با پسوند gmail و کلا حوصلم نمیشه که برم یه دونه جدید بسازم برای روز مبادا یا نمی دونم چی ...
یه روز داشتم با یکی از دخترکان فامیل صحبت می کردم و گفتم: دیگه حالم از اینستا بهم میخوره. دوست دارم یه اکانت داشتم باشم فقط فقط مال خودم و فقط اونایی که میخوام رو فالو کنم. ایشون هم گفتن: خب برو بساز. اما من همون عذر ایمیلی و گرفتاری هاش رو آوردم (الان قشنگ متوجه شدین که من حوصله کاغذبازی اداری ندارم!
). ایشون هم گفتن: من و دوستم یه پیج فیک داشتیم که قبلا (دوران جاهلیت) پسرا رو باهاش اذیت می کردیم (البته همچنان هم اذیت میکنن!)، میخوای مال تو. آدم آستیگمات از خدا چی میخواد؟! -یه پیج فیک ! .. من هم آیدی پیج و رمزش رو ازش گرفتم و پیج های مورد علاقم رو فالو کردم تا هر از گاهی بهشون سر بزنم اونم به دور از show-offهای یه عده معلومه الحال
.


بعد از چند مدت که به پیج سر زدم بین درخواست هایی که برای following من ثبت شده بود یه شخصیت هایی رو دیدم که به تمام معنا کف کردم! من با این همه هیبت (
) اینهمه این حضرات رو فالو کرده بودم دریغ از یه دونه فالوبک یا یه جواب کامنتی چیزی، اما این پیج فیک که مزین به عکس یک بانوی مکرمه ی شُل حجاب بود فوری دل حضرات رو برده بود
و تازه ریکوئست هم داده بودن
. البته ریکوئست ها تنها مختص ادمین اون پیجی که یه زمانی می مردم براش نبود و خیلی های دیگه هم این کار رو کرده بودن و من همچنان مونده بودم که چی کار کنم؟ (حوصله هم نداشتم اون مظهر فساد -عکس خانومه!- رو پاک کنم
شرافتا تا اونجایی که من یادمه نمونه عکس های این خانوم های شُل حجاب از زمان های دور توی کابین ماشین های سنگین و بعضا اتوبوس های مسافربری شرکت ایران پیما در زمان های دور موجود بودن!!! تازه همه هم چشم و ابرو مشکی و ابرو کمون و زلف بر باد داده! )




خلاصه در وهله اول درخواست ادمین پیج مورد علاقم رو اکسپت کردم و برگشتم سراغ پیج اصلی خودم. مدت ها از فکر و خیال پیج فارغ بودم تا یه هفته قبل از انتخاب که دانشگاه ما رو برده بود اردو و توی راه برگشت یادم افتاد که عه من همچین پیجی هم داشتم. یه سری زدم به پیج که دیدم چند دقیقه پیش همون ادمین محترم پیجی که من مدت ها عاشقش بودم بهم پیام داده: سلام و ... ! و من هم چون آدم کنجکاوی هستم و جواب سلام واجبه یه جواب سلام دادم که دیدم به مرور ایشون نزدیک و نزدیک تر شد. کار به جایی رسید که آبدی تلگرامش رو بهم داد و درد و دل کرد و حرف زد و پیشنهاد داد و بقول معروف "چی پوشیدی؟"
پرسید و ... که من دیدم دیگه توی پیام اول خیلی تند داره پیش میره و خیلی سریع مکالمه رو قطع کردم که بعدا بیشتر با هم صحبت کنیم. آخه ادمین بزرگوار که خبر نداشت من داداشام لات هستن و اگه بفهمن همچین خبطی کرده کاردیش میکنن
.


اما اون آقای ادمین لاکشریluxury تنها کسی نبود که به من پیام میداد. چند نفر از همکلاسی ها و هم دانشگاهی ها هم نمی دونم از کجا پیداشون شد و دایرکت تشریف آوردن و حرف هایی رو زدن که نباید میزدن
. پیشنهادها، حرف ها، عکس ها و چیزهایی که اصلا برام قابل تصور نبود. از اون کثافت ها بگذریم بهتره!

از این ها گذشته یه عده بخصوص دیگه هم بودن که واقعا دیگه داشت خونم رو به جوش می آوردن، دانشجوهای پزشکی! بارها گفته ام و بار دگر می گویم که من یه دانشجوی تجربی ناکام هستم که از بد حادثه به علوم انسانی پناه بردم! :دی اما این وسط دوستان بلاگر و مجازی خوبی داشتم و با سختی های رشتشون هم آشنا شدن. این حق رو بهشون میدم که بعضی وقت ها ناراضی باشن از اون چیزی که در میارن و صد البته از رفتار مردمی که همیشه به چشم دزد و طلبکار بهشون نگاه میکنن. از اینها بگذریم اونا زحمت کشیدن و درس خوندن تا رسیدن به این موقعیتی که توش هستن. اما یه عده داغون الحال نخاله هم گویا هستن که به اسم پزشکی و دانشجوی پزشکی ایین حق رو به خودشون میدن که چون ماراتن کنکور رو پشت سر گذاشتن دیگه می تونن به هر کسی هر پیشنهادی دلشون خواست بدن.
چند سال پیش که دوستان دبیرستان دور هم جمع شده بودیم و داشتیم از رشته هامون حرف میزدیم، یکی از بچه ها از بچه **خون هایی گفت که یه زمانی فقط تست زدن و خوندن و خوندن که بیان دانشگاه و عشق و حال بکنن ! اوایل باورم نمیشد اما به مرور با کیس های کوچیکی که میدیدم و رفتارهایی که بعضی های دیگه در قبالشون انجام میدادن دیه واقعا شک برم داشته بود. خلاصه یه سیل عظیمی از دایرکت های دانشجوهای پزشکی هم به دایرکت های من وارد شده بود که من فقط شنونده (خواننده)شون بودم. کسایی که با بی شرمی این حق رو به خودشون میدادن که جلوتر و جلوتر برن تا ... جایی که Block بشن. حرف هایی که از همچین افرادی دور از ذهن بنظر میرسه. مثلا یکی شون با پررویی تمام حرفی رو بهم زد
که علی رغم اینکه یه پسرم از هم جنس های خودم ترسیدم و حق رو دادم به خانم ها از این باب که از دست مردنماها عاصی هستن (البته این پست نباید دست آویز بهانه برای کسانی بشه که بگن مظلومیت های قشر ذکور رو از یاد بردی
)



چند وقت پیش که مجددا اون دخترک فامیل بهم رو انداخته بود برای یک کاری موقع قطع مکالمه گفتم: راستی دیگه پیجت رو نمی خوام. اون برگشت گفت: کدوم پیج؟ و من بهش گفتم: خونه خراب مگه تو چند تا پیج فیک داری؟
و ایشون هم خیلی قشنگ و مجلسی عرض کردن: خیلی :دی. من هم در ادامه به اون کامنت ها و دایرکت ها و پیشنهادها اشاره کردم. یه جایی هم به شوخی بهش گفتم: همچین بدمم نمیاد دختر باشم بس که پیشنهاد های خوب خوب بهتون میدن. مثلا یکی گفته بود که تو بیا تا من ببینمت، بعدش عنان و افسار پیجم رو میدم دست تو اصلا (منم که هیچ چشم داشتی به مال دنیا ندارم!) یا اینکه شمارت رو بده تا برات شارژ بگیریم و صدها پیشنهاد نقدی و غیر نقدی دیگر. البته اون پیشنهادهای منزجر کننده رو هم یجوری به گوشش رسوندم
!!!


الغرض دیروز ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست در دست هم داده و من رو به یه ایمیل جدید رسوندن (تشویق حضار
) که با اون خودم رفتم یه پیج جدید ساختم تا اونایی که میخوام رو فالو کنم. فقط این وسط متوجه شدم که زیاد نباید یه چیزی یا یه شخصی رو دوست داشت. چون به مرور هر چی بهش نزدیک تر میشی میبینی که بیشتر ازش میدونی و کم کمک ازش بدت میاد (زمان حافظ و سعدی نیست که به پای زشتی های معشوق بشینیم و بیت پشت بیت شعر بسُراییم
)

